·٠•● ღ°عاشقانه زندگی کن°ღ ●•٠·˙

بهشت در گرو خوبیهاست برای بدست آوردن آن باید از لذتهای دنیوی گذشت

وقتی فهمیدی ..

 

تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه . . .
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره...
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی ...
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی...
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال...
تویی که واس خودت آواز میخونی....
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی...
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی...
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن...

به سلامتی تو...

 

 

.

.

.

.

.

.

.

.

وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری که دوست شدی،به رختخواب بری ؛
هر وقت یاد گرفتی بدون توقع دوستی کنی ...
هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد ،دوست دخترت نیست

و برای جواب سلامش باید به یک علیک محترمانه فکر کنی نه به پیدا کردن یک مكان خالی ...
اونوقت میتونی
روی همراهی و همدلی یک جنس مخالفت حساب کنی

 

 


.

.

.

.

.

.

.

..

وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!!
 سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون...
ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟


 

 


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ شنبه 6 / 1 / 1392 ] [ 12:50 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

خـــــــــــدا


با کسی باش که
وقتایی که دلت گرفته
حوصله نداری
ناراحتی
حس میکنی یه دنیا غم داری
بلد باشه شادت کنه
راه قلبتو بلد باشه
تنهات نذاره

 

.

.

.

.

.

.

 

 

 

 


خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود،
تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد،
با پای شكسته هم می توان سراغش رفت،
تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد،
تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند،
...وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید،
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود
و تنها سلطانی است كه دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با تنبیه كردن.
خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم...

 


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ شنبه 6 / 1 / 1392 ] [ 12:36 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

بهار همه شما مبارک

سال نو برهمه شما عزیزان مبارک

.

.

.

.

.

 

 

این سالها را خوب به خاطر بسپار

 

 

سالهائی که لبخند دگرگیسی کاملی از غم شده

و من هائی که در تنهائی شان غنی ترشده اند

این سالهای با فصل مشترک درد را به خاطر بسپار

سالهای بی تحویل را

بهار تعبیر هیچ خواب روشنی نیست

که در چرخش روزگار، ناگزیر می آید

دستش را روی قلب یخ زده ات میگذارد

تا حول حالنائی بشوی

به شکوه تمام قدمهای پیش رویت

با همه خستگی باید گذشت

قدم برداشت

رفت و زندگی را اززیر برفها بیرون کشید

حتی اگر دیگر چهار گوشه اش را ندارد

حتی اگر بوی نا میدهد

بی اعتنا به تکرار ها و تکرارها

باید چشم بست روی داستان سنگ و شیشه

باید چشم گشود به رویاها که جوانه زده اند،

در این بهار کمی بیشتر درنگ کنیم …

 

 بهار همه شما مبارک

 

 


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ شنبه 6 / 1 / 1392 ] [ 12:13 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

دکلمه باصدای خودم

همیشه از یه جایی به بعد آدما در جواب همه چی میگن:بی خیال...

وقتی ازش میرسی: چرا سراغی از من نمیگیری؟

میگه:بی خیال...دنیا دو روزه!

میگی:چرا تنهایی؟

میگه: مقصد خاکه!

وقتی به وبلاگش سر میزنی بالاش نوشته "خدایا خسته ام"  اما غم و غصه هاشو پشت نقاب بیتفاوتیاش قایم میکنه!...

میسوزه...ولی میگه بی خیال!

عاشقه...ولی میگه بی خیال!

یه روز میاد و به زور ازت حلالیت میطلبه

میپرسی:چرا؟؟؟!

میگه:آدم که از فرداش خبر نداره...

بریده... ولی میگه بیخیال!

تا حلالش نکنی دست از سرت برنمیداره و تو تو دلت میگی "آخه تو که جز خوبی کاری نکردی. این تویی که باید منو حلال کنی"

این جور آدما عاشقن...

از مدل عاشقای بلاتکلیف!

خیانت نکردن اما...
دلشونو به یه کوچه, یه آدرس, یه عکسی که خیلیم واضح نیس... و در نهایت به اسم یه دانشگاه خوش کردن!

اینا فرشتن...
توروخدا اگه یکی شونو دارید تو رابطه اذیتشون نکنید... تنهاشون نذارید... داغون میشن!

اینا خیلی پاکن...

دکلمه باصدای خودم

.

.

.

.

http://troth.blogfa.com/

[ شنبه 22 / 12 / 1391 ] [ 16:16 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

بوسه.........!!



زندگي به من آموخت چگونه اشک بر يزم ... اما اشک به من نياموخت

 چگونه زندگي کنم ...زندگي به من آموخت درد و رنج چيست ...

 ولي به من نياموخت چگونه تحملش کنم


 ...زندگي به من آموخت بي صدا گر يستن را ...

پس تا هست زندگي بايد کرد ...

تا عشق هست ... عاشقي بايد کرد

 …تا دوستي هست ... دوست بايد داشت

…تا دل هست ... بايد باخت …

تا اشک هست ... بايد ر يخت... تا لب هست ... بوسه بايد زد…

تا بوسه هست ... بايد زد …تا معشوق هست ... عاشق بايد بود

 …تا شب هست .. بيدار بايد بود …تا هستي ... بايد بود

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


آتشي نمى سوزاند "ابراهيم" را ،

و دريايى غرق نمي کند "موسى" را ؛

کودکي، مادرش او را به دست موجهاى "نيل" مي سپارد ،

تا برسد به خانه ي فرعونِ تشنه به خونَش ؛

ديگري را برادرانش به چاه مى اندازند ،

سر از خانه ي عزيز مصر درمي آورد !

مکر زليخا زندانيش مي کند ،

اما عاقبت بر تخت ملک مي نشيند...

از اين "قِصَص" قرآنى هنوز هم نياموختي؟!

که اگر همه ي عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند ،

و خدا نخواهد ؛

نمي توانند ...

او که يگانه تکيه گاه من و توست !

پس ؛

به "تدبيرش" اعتماد کن ،

به "حکمتش" دل بسپار ،

به او "توکل" کن ؛

و به سمت او "قدمي بردار" ،


تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشيني

.

.

.

.

 

[ شنبه 22 / 12 / 1391 ] [ 16:6 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

مرسی خدای خوبم... ♥

قدرتو بیشتر میدونم،حالا که برگشتی خونم

قدرتو حالا میدونم، بمون پیشم مهربونم

وقتی که اینجا نبودی،منو تورو صدات میکردم

آره تو اینجا نبودی، ولی من نگات میکردم

شبو روز من یکی بود ،گریه هام از بی کسی بود

دستای تورو میخواستم ،اینجا جات خیلی خالی بود

.

.

.

.

.

.

.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

.

 

مطمـئن باش که خداوند تو را عاشقانه دوست دارد ؛

چون در هر بهار برايت گل مي فرستد و هرروز صبح آفتاب را به تو هديه مي کند ..

به ياد داشته باش که پروردگار عالم با اين که مي تواند در هر جائي از دنيا باشد ،

قلــب تو را انتخاب کرده و تنها اوست که هر وقت بخواهي چيزي بگوئي ، گوش مي کند ...

 

.

.

.

.

.

.

.

 

چه شبي است !

چه لحظه‌هاي سبک ، مهربان و لطيفي ،

گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشسته‌ام ....

مي‌بارد و مي‌بارد و هر لحظه بيش‌تر نيرو مي‌گيرد !

هر قطره‌اش فرشته‌اي است که از آسمان بر سرم فرود مي‌آيد ...

چه مي‌دانم؟

خداست که دارد يک ريز ، غزل مي‌سرايد ؛

غزل‌هاي عاشقانه‌ي مهربان و پر از نوازش ...

هر قطره‌ي اين باران ،

کلمه‌اي از آن سرودهاست ...


"دکتر شريعتي"

°*°°*°°*°°*°°*°°*°°*°°*°

امشب اینجا داره بارون میاد...

اما برای من بارون نیست..
به همون زیبایی که دکتر شریعتی بیان کرد،غزلِ عاشقانه ی خداست که داره برای ماها سروده میشه...

مرسی خدای خوبم... ♥

 


 


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ شنبه 22 / 12 / 1391 ] [ 15:48 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

♥ arezoo ♥

یه دیواره یه دیواره
که یه عمره آزگاره
اونورش همیشه بن بست
این طرف هیچی نداره
یه طرف همه سیاهو
یه طرف همه سفیدیم
این طرف ریشه نداریم
اون طرف ریشه بریدیم
اگه از دیوار خون چشممون جدا نمی شد
یه درخت پیر انجیر همه چیز ما نمی شد
بس که زندگی نکردیم
وحشت از مردن نداریم
ساعتو جلو کشیدن
وقت غم خوردن نداریم
برای اون یه وجب خاک
همه دنیامونو دادیم
ما برای بوی گندم
خیلی چیزامونو دادیم
هیچکی یادمون نداده
خنده ی همو ببینیم
این فقط درد وطن نیست
ما تو غربتم همینیم
این ور و اون ور دیوار
درد ما هنوز همونه
آی شقایق ما جماعت
دردمون از خودمونه
تو همه خاطره هامون
حقه دشمن مرده باده
حتی راه دشمنی رو هیچکی یادمون نداده
یه دیواره
یه دیواره
که یه عمره آزگاره
اونورش همیشه بن بست
این ورش هیچی نداره
از عذاب این قبیله
هممون از هم بریدیم
حس هم خونی نداریم
چون قبیلمونو دیدیم
ما که تو زمزمه هامون
هی به داد هم رسیدیم
یکی یادمون بیاره
کی به داد هم رسیدیم
تو هجوم این همه حرف
هر جوابی یه سقوطه
تو بگو هر چی کهمیخوای
من که سنگم سکوته،

 

[ شنبه 22 / 12 / 1391 ] [ 13:4 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

عاشق ........... عاشق تر

    عاشق                           عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@   نبودش  @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف  از آسمون و مهتابه  ،  تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای  خونه تب داره  ،  داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ،  بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و  گنجشک  کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه  خوابیده  توی  دنیای خاموشی ،   دیگه  ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی  ، شده کارش فراموشی  ،  دیگه  بارون نمی
باره  اگر چه  ابر سیاه  ،  تو که نیستی  توی  این خونه ،  دیگه  آشفته
بازاریست  ،  تموم  گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ،  دیگه  از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل


برچسب‌ها: عاشقانه,
[ چهار شنبه 21 / 12 / 1391 ] [ 14:1 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

خدایا....

وقتی تنها هستم و احساس ناامیدی می کنم نگذار تا قلب دردمندم فراموش کند که تو

دعاهایش را می شنوی بمن یاد آوری کن که علیرغم تمام پیروزیها و شکستها مادامی

که به تو ایمان داشته باشم امیدواری نیز با من همراه خواهد بود نگذار تا با حماقتها و

نابخردیهایم چشمهایم کور گردد. بلکه یاریم کن تا افسوس اشتباهاتم را نخورم و آنها را

جبران کنم به من قدرت بده تا ترسهایم را بپوشانم و در آینده برای خود افسوس نخورم

خدایا تا سپیده صبح فردا خوابی آرام به من عطا کن و صبحگاهان مرا با شهامتی برای

شروع روزی دیگر و ادامه دادن راه ، از خواب بیدار کن.

 

.

.

.

.

.

.

.

.

به من میگفت : آنقدر دوست دارم که اگر بگویی بمیر می میرم . . . . . . . باورم نمی شد . . . . فقط برای یک امتحان ساده به او گفتم بمیر . . . ! سالهاست که در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم

 

 

 

http://s2.picofile.com/file/7830497090/boy_photography_skateboard.jpg

.

.

.

.

.

.

.

روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم. انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم...

 




برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ چهار شنبه 21 / 12 / 1391 ] [ 13:49 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

یاد........

بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد...

پای احساست اگر بر سنگ خورد...

یا اگر یک روز دستان تو هم

گرمی دست کسی را در میان خود ندید...

و ندر آن هنگام تلخ

که فضای سینه ات جز آه آتشناک

چیزی را نمی داد گذر...

یادی از این پسر افسرده کن

بعد از من اگر زین کوچه ها

قلب تنهایی گذشت...

در نگاه او اگر برق نیاز

بر دو پایش پینه بود...

یادی از این خسته ی دلمرده کن

روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به باغ...

بلبل افسرده ای دیدی به شاخ...

یادی از این شاعر پژمرده کن

گر شبی تنها شدی در خلوتی...

یافتی از بهر گریه مهلتی...

لیک اشکی گونه ات را تر نکرد...

درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد...

روزگاری بعد از این

گر تو هم عاشق شدی...

یاد کن از من که...

هیچ...

 

 

http://s1.picofile.com/file/7831574408/tumblr_m9f3qjVJfr1qf3v8bo1_500_large.png


ما همه با زندگی معامله می کنیم …!
با خودمان هم معامله میکنیم و با کسانی که دوستشان داریم هم …!
اگر نبخشی ، نمی بخشم
خیانت کنی ، خیانت میکنم
بدی کنی ، بدی میکنم
دروغ بگویی ، دروغ می گویم
و همیشه کوچک می مانیم ؛
بدون تجربه ی زندگی بالاتر و آرمانی تر …!
این را بدانیم که با خوب ، خوب بودن هنر نیست ...


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ پنج شنبه 10 / 12 / 1391 ] [ 15:23 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

الهـــــــــی آواره نشـی


برو سراغ مـن نیـا مـا دیگــــه مردیم واسـه هـــم
حتی ازم خبـر نپـرس شـدم اسیـره دسـت غـم
نپـرس چـی اومـد بـــــه ســـــرم تـو کـه واسـت مهـم نبـود
دست خیانتت یک روز اتیـش کشیـــــد بـه هـرچـــــی بـود

 

 

 

بــــرو شـایـد تو نبـودت یـــه لـحظــــه آروم بگیــــــرم
نمیشـــــه آسـون بمیــــــــرم
حــــــــالـا کـه تـو نفهمـــــــیـدی چـرا چشــــام تـر بوده
الهـــــــــی آواره نشـی مثــــــــل مــــــن درمـــــــونده
الهـــــــــی آواره نشـی مثــــــــل مــــــن درمـــــــونده

 

 

گروه اینترنتی ایران سان

 

 

و آسمان را پایین مــ ـی کشـــ ـم

مــ ـے خواهــــــ ـم بزرگــــــ ـی زمین را نشان آسمان دهـــــــ ـم !

تا بداند

گمشده ے من

نه در آغــــ ـوش او . . .

که در همین خاک بـــــــ ـی انتهاست

آنقدر از دل تنگـــــ ـی هایـــــــ ـم برایش

خواهــــــ ـم گفت


تا ســـ ـرخ شود . . .

تا نــــ ـم نــــ ـم بگرید . . .

آن وقت رهایش مـــ ـی کنــــــــ ـم

و مـــ ـی دانــــــ ـم

کســــــ ـی هــــــ ـرگــــــ ـز نــــــ ـخواهد دانست

غـــــــ ـم آن غروب بارانـــــــ ـی

همه از دلتنگـــ ـی هاے من بود . . . !


 

گروه اینترنتی ایران سان

 

ستاره بارونه چشاش ... اشکاشو دست کم نگیر
بگوبخنداش مال تو ... گریه هاشو ازم نگیر
از تو نگاه اون بچیـــن ... ستاره های بی شمـــار
بار جداییشــو ولی ... رو شونه های من بذار

 

گروه اینترنتی ایران سان

 


برچسب‌ها: asheghane, love , عشق , عاشقانه , ,
[ شنبه 17 / 11 / 1391 ] [ 20:30 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

داستان عاشقانه

سلام


    
   امیدوارم این داستان به شما نشون بده که عشق یعنی چی


                     تا دیگه دم از عشق یا چیزی نزنیم.........

 

عشق


ادامه مطلب
[ جمعه 11 / 11 / 1391 ] [ 11:45 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 32 صفحه بعد