·٠•● ღ°عاشقانه زندگی کن°ღ ●•٠·˙

بهشت در گرو خوبیهاست برای بدست آوردن آن باید از لذتهای دنیوی گذشت

فقط تو باش...

سلکشن آهنگ ها با من...

 

ماشین با من...

 

جاده‌اش با من...

 

صدای بلند پخش و سرعت بالا توی جاده با من...

 

پایین دادن شیشه‌‌ی سمت تو و پیچیدن باد لای موهای تو با من...

 

جنگل خیس و بارون خورده با من...

 

جمع کردن هیزم با من...

 

درست کردن آتیش با من...

 

املت دونفره با من...

 

دیوونه بازی ها با من...

 

شکلک در آوردن ها با من...

 

شراب ، ویسکی ، ودکا ، عرق سگی ،

 

هرچی که بخوای با من...

 

مستی با من...

 

خاموش کردن پخش و واست خوندن با من...

 

دریا با من...غروب با من...

 

دوباره آتیش درست کردن با من...

 

ماهی سیخ کشیدن با من...واست لقمه گرفتن با من...

 

گرم کردنت با من...بوسیدنت با من...مست کردنت با من...

 

تا صبح بهت نگاه کردن وقتی خوابی با من ...

 

توی بغل گرفتنت کنار آتیش رو به دریا با من...خوابوندنت با من...

 

تا صبح آتیش روشن نگه داشتن با من...

 

صبح واسه دیدن طلوع خورشید بیدار کردنت با من...

 

یه دنیا خاطره و حس خوب برات ساختن با من...

 

فقط بودن با تو ، فقط بودن از تو ، فقط بودن تو ...

 

فقط تو باش...
 

 

 

[ چهار شنبه 28 / 5 / 1392 ] [ 16:37 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

حضورت را میخواهم


درگیرم کن

 

خسته ام

 

خسته از تنهایی‌

 

از حضورِ خودم در تاریکی‌

 

خسته از رفتن

 

از جاده‌های طولانی

 

خسته از یک دل‌ِ همیشه طوفانی

 

درگیرم کن

 

درگیر بودن

 

درگیر ماندن

 

درگیر یک اتفاق

 

اتفاقِ یک پنجره

 

چهار دیوار

 

درگیر اتفاق "ما"  

در حال و هواى لحظه هاى دلتنگيم

 

 نه يادت را

 

نه عکسهاى زيبايت را

 

 نه يادگاريخگهاى فراوانت را

 

 نه خاطرات تلخ و شيرينت را

 

 هيچ کدام را نميخواهم

 

 فقط

 

 يک چيز در آن حال و هوا ميچسبد

 

 حضورت

 

حضورت در بازوان بى رمق شده از تنهايى

 

 در ديده ى تر شده از دلتنگى

 

در کام خشک شده از بى حرفى

 

 حضورت را میخواهم

 

تورا همين . 

 

 

 

 

 

 

[ چهار شنبه 28 / 5 / 1392 ] [ 16:38 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

آرامش ظاهر

آرامش ظاهرم گمراهت نکند؛

 

آشفته تر از این حرف ها هستم!

 

عاشقی می کنم!

 

لج می کنم!

 

بد اخلاق می شوم!

 

دست خودم نیست...

 

ساعت و زمان هم ندارد!

 

تو که نباشی...

 

زندگی باید به کام من تلخ شود!!!

 

 

r9dflly35n6pgs0hfcfw

[ چهار شنبه 28 / 5 / 1392 ] [ 16:35 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

سلامتی

هستن دخترایی که نگران پاک شدن آرایششون نیستن

 

چون آرایش ندارن...

 

هستن دخترایی که وقتی یه پسر. پولدار میبینن دلشون نمی لرزه

 

چون دلشون دله نه ژله...

 

هستن دخترایی که با دیدن ماشین پسرا کف نمیکنن

 

چون اینا دخترن نه دلستر...

 

سلامتیشون

 

 

ho32aplcdgx9qaxywph

[ چهار شنبه 28 / 5 / 1392 ] [ 16:24 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

خدا

نامه خدا به همه انسانها...

امروز صبح که از خواب بیدار شدی،

 

نگاهت می کردم،

 

امیدوار بودم که با من حرف بزنی،

 

حتی برای چند کلمه،

 

نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد،

 

از من تشکر کنی؛

 

اما متوجه شدم که خیلی مشغولی،

 

مشغول انتخاب لباسی که میخواستی بپوشی،

 

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی،

 

فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی:

 

"سلام"،

 

اما تو خیلی مشغول بودی.


یک بار مجبور شدی منتظر شوی و برای مدت یک ربع ساعت

 

، کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.

بعد دیدمت که از جا پریدی،

 

خیال کردم می خواهی چیزی به من بگویی،

 

اما تو به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی

 

تا از آخرین شایعات با خبر شوی.

 

تمام روز با صبوری منتظرت بودم،

 

با آن همه کارهای مختلف گمان می کنم

 

که اصلاً وقت نداشتی با من حرف بزنی.

 

متوجه شدم قبل از نهار هی دورو برت را نگاه می کنی؛

 

شاید چون خجالت می کشیدی،

 

سرت را به سوی من خم نکردی!!!

 

تو به خانه رفتی و به نظر می رسید

 

که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری.

 

بعد از انجام دادن چند کار،

 

تلویزیون را روشن کردی،

 

نمیدانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟

 

در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و 

 

تو هر روز مدت زیادی را جلوی آن می گذرانی.

 

در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی

 

و فقط ازبرنامه هایش لذت می بری.

 

باز هم صبورانه انتظار ترا کشیدم و تو در حالی که

 

تلویزیون را نگاه می کردی،

 

شام خوردی و باز هم با من صحبتی نکردی!!!

 

موقع خواب،

 

فکر می کنم خیلی خسته بودی،

 

بعد از آن که به اعضای خانواده ات شب بخیر گفتی،

 

به رختخواب رفتی و فوراً به خواب رفتی.

 

نمی دانم که چرا به من شب به خیر نگفتی؛

 

اما اشکالی ندارد،

 

آخر مگر صبح به من سلام کردی؟!

 

هنگامی که به خواب رفتی،

 

صورتت را که خستهء تکرارِ یکنواختی های روزمره بود،

 

را عاشقانه لمس کردم.

 

چقدر مشتاقم که به تو بگویم:

 

چطور می توانی زندگی زیباتر و مفیدتر را تجربه کنی...

 

احتمالاً متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

 

من صبورم،

 

بیش از آنچه تو فکرش را می کنی.

 

حتی دلم می خواهد به تو یاد دهم که چطور با دیگران صبور باشی.

 

من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم،

 

منتظر یک سر تکان دادن،

 

یک دعا،

 

یک فکر،

 

یا گوشه ای از قلبت که بسوی من آید.

 

خیلی سخت است که مکالمه ای یکطرفه داشته باشی.

 

خوب،

 

من باز هم سراسر پر از عشق منتظرت خواهم بود،

 

به امید آنکه شاید فردا کمی هم به من وقت بدهی!

 

آیا وقت داری که این نامه را برای دیگر عزیزانم بفرستی؟

 

اگر نه،

 

عیبی ندارد،

 

من می فهمم و سعی می کنم راه دیگری بیابم.

 

من هرگز دست نخواهم کشید...

 

 

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 16:56 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

فریاد

گاهی سکوت دوست معجزه می کند

 

 

و

 

تو می آموزی که بودن همیشه در فریاد نیست

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:37 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

باران


تنها برخی از آدمها

باران را احساس می کنند …

بقیه فقط خیس می شوند

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:37 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

” خوبم … ”



باید بازیگر شوم ،

آرامش را بازی کنم

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم

باز باید مواظب اشک هایم باشم

باز همان تظاهر همیشگی ” خوبم … ”

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:30 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

حواسم به تو بود !

دلم میان این همه آدم فقط کمی سادگی می خواهد

 

 و دلم کسی را می خواهد که نپرسد

 

حواست به من هست ؟

 

فقط بیاید با اندکی نگاه

 

آرام بگوید

 

حواسم به تو بود !

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:27 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

ميله ها

خدايا

 

  اين توي درآن طرف ميله ها رها

        

            اين منم اين طرف پشت ميله ها اسير

                    

                  دست خسته ي مرامثل كودكي بگير

                          

                                      باخودت مرا ببر خسته ام ازاين كوير

 

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:26 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

تنهايي تلخ

كاش مي توانستم براي هميشه

 

 پروازكنم ازاين زمين

 

ياجان دهم

 

 يابه آنجايي روم

 

 كه زمين وزمينيان نباشد

 

 كه سخت دلگيرم

 

 ازهمه جا وهمه چيز

 

 كه سخت دلتنگم

 

 سخت تنهاييم

 

 خدايامرادرياب در اين تنهايي

 

 تنهايي تلخ

 

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:23 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

آنلاین

همیشه تو دلت گفتی:این مگه با چند نفر دوسته که همیشه آنلاینه؟

 

یه جمله همیشه یادت باشه:

 

"همیشه آنلایترینها تنهاترینند..."

 

 

[ دو شنبه 26 / 5 / 1392 ] [ 12:17 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

. آغــــــــوشِ "تـــــــــو"

عجـــــــــایب هشت گانہ اَند..

. آغــــــــوشِ "تـــــــــو" هیچ بُعـــــــدی ندارد .

. واردش کــــــــــہ شوی ، زمــــــان بی معنــــــــا میشـود...

بی آنکـہ نفـــــس بکشی روحـــــــــــَت تآزه می شود ..

 

ღ Arezoo ღ

 

1lxuyhf3fscdzvn7kn.jpg

 

 

[ یک شنبه 25 / 5 / 1392 ] [ 20:2 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

خسته ام از امیــــــدهای کوتاه...!

 از من فاصله بگیر...


هر بار که به من نزدیک می شوی...


باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت!


از من فاصله بگیر...


خسته ام از امیــــــدهای کوتاه...!

 

 

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:44 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

هيس...!!!

هيس...!!!

 

 

ميبينى كه طرف داغونه،داره ميميره از ناراحتى...

 

.. حداقل بلد نيستى دلدارى بدى هى نگو

 

من كه بهت گفته بودم...!!!

 

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:40 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

ديگه ميرم!!!

ديگه ميرم!!!

 

نميخوام زندگى رو بعد از اين براى تو سخت كنم،

 

درسته چيزى نبودم اما آرزوم بود تو رو خوش بخت كنم

 

،تو زيادى و من از كم كمتر

 

،آره خوب هيچى ما هم سطح نيست

 

،حالا وقت موندنم تموم شد

 

و واسه بودنمم فرصت نيست........

 

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:37 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

دیــوانه ام می کـند...!

سَــهمِ من از او٬ عشــق نیست

ذوق نیسـت

اشـتیاق نیسـت

همان دلــتنگیِ بــی پایانی سـت

کـه روزهــا

دیــوانه ام می کـند...!

 

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:34 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

مــَن عـاشقت هــَستـَم ...

مــَن عـاشقت هــَستـَم ...

פ تـا انتــَهاے ایـن دنیـاے پـُـر از تـُهـے

هـیچ کـارے بـه جـُـز دوسـت داشـتـَنـَت نـَـدارم

هـیچ دلـیلے بــَرای تـَنـها گـُذاشـتـَنت نــَدارم

هـیچ بــَهانه اے بــَراے از یـاد بـُردنــَت

حـَتـے بــَراے لـَحـظه اے نــَدارم....

 

ღ Arezoo ღ

 

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:32 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

تنها

تنها بودن قدرت می خواهد

 

این قدرت را کسی به من داد

 

که همیشه می گفت:

 

هیچ وقت تنهایت نمیگذارم

 

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:32 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]

اما تو...

خدایا...این روزها حرفهایم...

 
بوی ناشكری میدهند...

 
اما تو...

 
به حساب تنهایی ودرد دل بگذار...

 

 

[ شنبه 22 / 5 / 1392 ] [ 18:30 ] [ SiLeNt_Boy ] [ ]